هم اکنون عضو شبکه تلگرام رجانیوز شوید
يكشنبه، 16 آذر 1404
ساعت 03:49
به روز شده در :

 

 

 

رجانیوز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

 

چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت 16:40
چهارشنبه 25 مرداد 1396 16:10 ساعت
2017-8-16 16:40:13
شناسه خبر : 275085
اگر در گذشته تأمین نیازمندی‌های مادی در چارچوب یکی از دو مکتب «سرمایه‌داری» یا «کمونیستی» انجام می‌شده، امروزه نمی‌توان ادعا کرد که دموکراسی مقید به مکتب و آیین سرمایه‌داری نیست؛ نتیجه این روند، «استعمار پنهان» پدید آمد. لذا دموکراسی در نظام جمهوری اسلامی ایران مورد پذیرش قدرت‌های جهانی قرار نمی‌گیرد زیرا نظام اسلامی به گروه‌ها و احزابی که سرمایه‌داری را به‌عنوان مرام و مکتب خود اعلام کنند و به دنبال تعمیم شهوات در جامعه باشند، حق حیات اجتماعی و سیاسی نمی‌دهد.
اگر در گذشته تأمین نیازمندی‌های مادی در چارچوب یکی از دو مکتب «سرمایه‌داری» یا «کمونیستی» انجام می‌شده، امروزه نمی‌توان ادعا کرد که دموکراسی مقید به مکتب و آیین سرمایه‌داری نیست؛ نتیجه این روند، «استعمار پنهان» پدید آمد. لذا دموکراسی در نظام جمهوری اسلامی ایران مورد پذیرش قدرت‌های جهانی قرار نمی‌گیرد زیرا نظام اسلامی به گروه‌ها و احزابی که سرمایه‌داری را به‌عنوان مرام و مکتب خود اعلام کنند و به دنبال تعمیم شهوات در جامعه باشند، حق حیات اجتماعی و سیاسی نمی‌دهد.
گروه معارف - رجانیوز: طرح مقوله «سبک زندگی اسلامی» به عنوان بُعد نرم‌افزاری تمدن اسلامی توسط مقام معظم رهبری، تفاوتی ماهوی با تعریف سبک زندگی بر اساس رفتارهای فردی و خانوادگی را نشان می‌دهد. توجه به رواج سبک زندگی مهاجم و مخربِ غربی در دنیا و غلبه‌ی آن بر همه کشورها در مقیاس جهانی نشان‌گر آن است که مسأله سبک زندگی در رابطه‌ای مستقیم با یک تمدن همه‌جانبه قرار گرفته و به بزرگترین مانع در برابر تحقق سبک زندگی اسلامی تبدیل شده است. 
 
ازاین‌رو، در بخش اول از این مباحث، ابتدائاً «سبک زندگی غربی» به عنوان پدیده‌ای برخاسته از تمدن مدرن تحلیل می‌شود و با اشاره به مجموعه‌ای از آمار عینی و تجارب میدانی، شکست مدرنیته در رفع نیازهای اولیه انسانی در مقیاس جهانی روشن می‌گردد و اثبات می‌شود «تئوری تولید ثروت»، «تئوری تولید قدرت» و «تئوری تولید اطلاع» به عنوان ابعاد سه گانه‌ی «سبک زندگی غربی»، شکلی جدید و مدرن از آیین دنیاپرستی را بر بشریت تحمیل می‌کند. در بخش دوم، مبانی عقلی و دینیِ طراحی سه تئوری الهی در تولید ثروت، قدرت، اطلاع تبیین می‌گردد و در بخش سوم، با تکیه به مبانی پیش‌گفته، ابتدائاً نمایی کلی از سه تئوری «تولید ثروت، قدرت و اطلاعِ سبک زندگی اسلامی» در «وضع مطلوب» ارائه می‌شود تا نقطه آرمانی که نظام اسلامی در طول صد سال آینده باید به سمت آن حرکت کند و از طریق آن، تحقق تمدن اسلامی را رقم بزند، روشن گردد. اما ناگفته پیداست که تحقق وضع مطلوب و دستیابی به تمدن نوین اسلامی پیش از هر چیز وابسته به طراحی نقشه‌ای دقیق، همه‌جانبه و قاعده‌مند برای خروج از وضع موجود و شکستن ساختارهای سبک زندگی غربی است. از این‌رو بخش بزرگی از بخش سوم، به طراحی تئوری تولید قدرت، ثروت و اطلاع در «دوران گذار» می‌پردازد.
 
قابل ذکر است این سلسله مباحث پس از دعوت مدیریت محترم مصلای قدس شهر مقدس قم از عالم مجاهد و اندیشمند انقلاب فرهنگی مرحوم استاد حجة‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ مسعود صدوق در ایام عزاداری سید و سالار شهیدان (پاییز 1395)، مطرح شده است. آن استاد معزز در آخرین روزهای حیات پربرکت خود تصریح کرد که در این سلسله بحث، «مانیفست اداره نظام اسلامی» را بیان کرده تا بر این اساس، ابهام‌های علمیِ مدیران انقلابی برای تغییر جهتِ حاکم بر ساختارهای غربی از بین برود و از طریق هماهنگ‌شدن ساختارها با جهت‌گیری‌های الهیِ حضرت امام و مقام معظم رهبری، ضربه‌های جدیدی که انقلاب اسلامی در روند توسعه و تکامل خود باید بر پیکره‌ی بت‌پرستی مدرن وارد نماید، روشن شود.
 
***

 

بررسی میدانی و تحلیل عقلانی از ابعاد «غیر انسانی، ضدمردمی، ضد اخلاقی» تئوری تولید قدرت غربی

 

1. شکل‌گیری مراکز تولید تصمیم در شهرهای مدرن، به‌مثابه پایه تئوری تولید قدرت غربی و ضرورت بررسی میدانی در این زمینه

 

پس از بررسی سبک زندگی غربی در بُعد اقتصادی و بُعد فرهنگی، باید به بحث از سبک زندگی غربی در عرصه سیاسی پرداخته شود. در این زمینه باید توجه داشت که علاوه بر تولید «کالا» و «پسند و روابط اجتماعی» در شهرها، مقوله دیگری نیز در شهرها تولید می‌شود و آن، «تصمیم» است و «آزادی» یا «اسارت» رابطه مستقیمی با «تصمیم» دارد. یعنی کسی آزاد است که بتواند برای ابعاد مختلف زندگی خود تصمیم بگیرد یا ملت‌ها زمانی آزاد محسوب می‌شوند که بتوانند درباره کشور خود و سرنوشت آن تصمیم بگیرند.[1] یکی از نهادهایی که در شهرها به تولید تصمیم (تصمیم‌سازی) برای عموم شهروندان مبادرت می‌کنند، «احزاب» و دفاتر و مطبوعات و عناصر وابسته به آنها هستند که با ارائه برنامه خود از مردم رأی می‌گیرند و ملت‌ها از طریق این نهاد ــ که برخاسته از فرهنگ دموکراسی و مشارکت است ــ نمایندگان خود را در قوه مجریه و مقننه و... انتخاب می‌کنند. همچنین ادارات و سایر دستگاه‌های مدیریتی نیز یکی از مراکز تولید تصمیم هستند و براساس شرح وظایفی که در مرکز و توسط وزرات‌خانه‌ها تعیین شده، عمل می‌کنند. البته تصمیم در بخش عمومی، NGO ها، انجمن‌ها، اتحادیه‌ها و حتی خانواده‌ها نیز جاری می‌شود.

 

پس باید دید که «تولید، توزیع و مصرفِ» تصمیم و همچنین «نظم، توازن و توسعه»ی تصمیم چگونه است و نفوذ تصمیم و بسط اراده و میزان آزادی ملت‌ها با وجود ساختارها و نهادهایی همچون سازمان ملل، احزاب، وزارت‌خانه‌ها، ادارات دولتی، شرکت‌ها چه وضعیتی دارد و آمارهای موجود در این زمینه که توسط مراکز و رسانه‌های غربی منتشر شده، حاکی از چه واقعیتی است؟ آیا توسعه سیاسی و تکثر احزاب و مطبوعات و نهادهای مدنی، آزادی بیشتری را برای مردم جهان به ارمغان می‌آورد و صیانت از حقوق شهروندی را ارتقا می‌بخشد؟ آیا در نتیجه روندهای سیاسی موجود، مردم به حاکمیت رسیده‌اند و به آزادی دست یافته‌اند؟ همان‌طور که «سرمایه» در بخش اقتصادی و «پسند اجتماعی» در بخش فرهنگی تئوریزه شده، «تصمیم» در بخش سیاسی چگونه تئوریزه می‌شود و ماشینی که در عینیت، این عرصه را اداره می‌کند و در تمامی جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد، چیست؟ آیا طرح شعار تساوی حقوق زن و مرد و «آزادی زنان» توسط تمدن غربی ــ که در تناظر با شعار بلوک شرق مبنی بر «آزادی کارگران و کشاورزان» مطرح شد ــ به چه دستاوردها و نتایجی منتهی شده است؟

 

1/1. اشاره به تئوری تولید قدرت در تمدن قبل از رنسانس

 

البته در طرف مقابل و در دوران پیش از رنسانس، انسان‌ها توانایی تصمیم‌گیری برای زندگی شخصی خود نیز نداشتند، از آنان «سلب اختیار» می‌شد و مجبور بودند اموری از قبیل ازدواج، شغل، محل زندگی و... را به پدر یا بزرگ خاندان یا رئیس قبیله بسپارند.

 

2. بررسی وضعیت جهانی دموکراسی پس از رنسانس در دو مرحله «استعمار علنی» و «استعمار پنهان»

 

اما برای بررسی سبک زندگی غربی در عرصه سیاست باید ابتدائاً به آمار و ارقام منتشر شده توجه کرد و تجارب حاصل از این سبک زندگی را و واقعیت‌های عینی ناشی از آن را مورد ملاحظه قرار داد. زیرا سال‌ها قبل از انقلاب صنعتی، تمدن غربی به طرح شعار آزادی و دموکراسی پرداخته و سپس آن را در نقاط مختلف جهان عملی کرده و لذا تجربه‌های متعدد و متراکمی در این زمینه محقق شده که با کنکاش پیرامون آمار مربوطه می‌توان میزان صداقت و موفقیت غرب در این عرصه را ارزیابی نمود.

 

آنچه پس از رنسانس و تحولات ناشی از آن واقع شد، قبل از هر چیزی «استعمار علنی» در اقصی نقاط جهان بوده است؛ یعنی با تغییر در مقیاس قدرت نظامی و پیشتازی غرب در این زمینه، لشگرکشی به کشورهای مختلف و چپاول منابع آنها تا حدود دو قرن پس از رنسانس ادامه داشته و اگر در کشورهایی مثل فرانسه نظام سیاسی جدیدی مبتنی بر دموکراسی پدید آمده، بنایی برای تسری آن به دیگر کشورها وجود نداشته است. بلکه قدرت‌های اروپایی با تجاوز به سرزمین‌های دیگر، فرمانداران مورد تمایل خود را در نقاط مختلف دنیا نصب کردند و بدون توجه به دموکراسی و آزادی، دیکتاتوری را بر مردم آن کشورها تحمیل نمودند. پس از انقلاب صنعتی و با تحول در علوم انسانی و بخش نرم‌افزاری و تغییر در مقیاس شهوت، ملت‌ها برای تأمین تمامی شئونات حیات به سبک زندگی غربی اشتیاق نشان دادند و آن را برای دستیابی به تمنیات مادی خود برگزیدند که در نتیجه این روند، «استعمار پنهان» پدید آمد و صادرکردن دموکراسی در دستور کار قدرت‌های بزرگ قرار گرفت و لذا امروزه اکثر کشورهای دنیا براساس فرهنگ دموکراسی، امور خود را اداره می‌کنند.

 

1/2. مقیدشدن دموکراسی به مکتب و آیین سرمایه‌داری در مرحله استعمار پنهان

 

فارغ از این روند تاریخی، باید به بررسی این مسأله پرداخت که آیا شرکت عموم در انتخابات و اخذ آرا و تصمیمات مردم برای اداره امور، به‌معنای حاکمیت مردم بر مردم و حکومت از پایین به بالا است یا دموکراسی در عالَم تحقق، مقوله‌ای است که به یک مکتب مقید شده؟ در واقع موضوع رأی مردم، دستیابی به دنیای بهتر و زندگی مرفه‌تر است و اگر در گذشته تأمین نیازمندی‌های مادی در چارچوب یکی از دو مکتب «سرمایه‌داری» یا «کمونیستی» انجام می‌شده، امروزه مسلم است که در دنیا غلبه با مکتب سرمایه‌داری است و لذا نمی‌توان ادعا کرد که دموکراسی مقید به مکتب و آیین سرمایه‌داری نیست.

 

از سوی دیگر، در جریان صادرکردن سبک زندگی غربی در عرصه سیاسی (تولید قدرت و گردش تصمیم) نیز قیود مختلفی وجود دارد. به‌عنوان نمونه، در دنیای امروز تنها دموکراسی‌هایی مورد قبول قدرت‌های بزرگ قرار می‌گیرند که نمایندگان مکتب سرمایه‌داری در آن کشورها دارای حق حیات حزبی و مطبوعاتی و رسانه‌ای باشند. لذا دموکراسی در نظام جمهوری اسلامی ایران مورد پذیرش قدرت‌های جهانی قرار نمی‌گیرد زیرا نظام اسلامی به گروه‌ها و احزابی که سرمایه‌داری را به‌عنوان مرام و مکتب خود اعلام کنند و به دنبال تعمیم شهوات در جامعه باشند، حق حیات اجتماعی و سیاسی نمی‌دهد. یعنی ضروری است تا در پشت‌پرده‌ها نوعی از بده‌بستان‌های مادی و باج‌گیری جریان داشته باشد و الا آن نوع از مردم‌سالاری که چنین وضعیتی را نپذیرد، محکوم به فنا خواهد بود. به همین دلیل است که بسیاری از دموکراسی‌ها با تهدیدها و هجمه‌های امنیتی و نظامی و کودتا و... که از سوی قدرت‌های جهانی و بین‌المللی و منطقه‌ای طراحی گشته، روبرو شده و می‌شوند. پس حکام کشورها برای آن که خود و حکومت‌شان اجازه حیات و امکان تداوم پیدا کند، باید باج‌های مختلفی پرداخت کنند و ضمانت‌های متعددی به قطب‌های توسعه بدهند که این به‌معنای فقدان استقلال حقیقی (آزادی در سطح ملی) در جهان است. در مقابل، کشورهایی در دنیا وجود دارند که همچنان براساس فرهنگ استبداد و سلطنت اداره می‌شوند اما از سوی مدعیان دموکراسی ابداً مورد هجمه یا اعتراض قرار نمی‌گیرند؛ زیرا تأمین‌کننده‌ی منافع قدرت‌های بزرگ هستند.

 

بدتر از این کشورها، رژیم جعلی صهیونیستی است که مشروعیت خود را از سازمان ملل و ابرقدرت‌ها گرفته و با غصب سرزمین‌های یک ملت ایجاد شده است. اما نه تنها توسط دموکراسی‌های بزرگ محکوم نشده بلکه مورد پشتیبانی آنها قرار گرفته تا مهاجرین یهودی را از سرتاسر دنیا به آن منطقه منتقل کند و یک دموکراسی را در آنجا سامان دهد! این ظلم و تجاوز آشکار ناشی از اراده قدرت‌های بزرگ برای حفظ منافع خود در غرب آسیا به‌عنوان منبع انرژی جهانی و منطقه حساس جغرافیایی در ساماندهی منافع اقتصادی است زیرا توان و اقتدار این کشورها به تکنولوژی و کارخانه‌ها وابسته است و این دو نیز محتاج انرژی و سوخت هستند. لذا یک دموکراسی و یک دولت، ساخته و پرداخته و تولید می‌شود که ریشه در تجاوز علنی و آشکار به حقوق اولیه یک ملت در عرصه آزادی و تصمیم داشته و دارد! بنابراین چه مرحله اول این روند چندصدساله که مبتنی بر استعمار علنی بود و چه مرحله دوم آن که دموکراسی را به انواع قیود مادی و ظالمانه مقید می‌کند، یک تجربه شکست‌خورده و همانند یک شخص فلج است که می‌خواهند با استفاده از فریب‌های گوناگون، آن را در برابر چشم جهانیان سرپا نگهدارند. البته فهم از حیله‌ها و ظلم‌های جاری در دموکراسی غربی، ناشی از قیام حضرت امام (ره) و بیداری بزرگی است که با رفتار بی‌نظیر آن ابرمرد در ملت‌ها پدید آمد و الا کنترل افکار عمومی توسط رسانه‌ها و بنگاه‌های خبری باعث شده بود که وجدان بشری در خواب زمستانی فرو رود و به دروغ‌های ساخته و پرداخته قدرت‌ها مشغول شود. لذا با تشکیل نظام مبارک جمهوری اسلامی، «جاء الحق و زهق الباطل[2]» محقق گردید و بصیرتی پدید آمد تا امت دینی به بخشی از حقایق موجود در جهان پی ببرد و کفر و نفاق برای حفظ وجهه دورغین مکتب سرمایه‌داری به انفعال بیفتند.

 

3. آمارها؛ نشان‌گر شکست تجربه دموکراسی در جلب مشارکت عمومی

 

اما پیرامون وضعیت دموکراسی در ابرقدرت‌های جهان همانند امریکا، انگلستان، فرانسه اولا باید به آمار پایین مشارکت در انتخابات این کشورها توجه کرد که در موارد زیادی، پایین‌تر از 50 درصد واجدین شرایط شرکت در رأی‌گیری است؛ اما این میزان از مشارکت حتی با فلسفه حاکم بر دموکراسی (حکومت اکثریت) سازگاری ندارد. البته آمار بالای 50 درصد نیز برای این کشورها به‌عنوان مدعیان و پیشتازان دموکراسی کفایت نمی‌کند بلکه جایگاه آنها در مقوله آزادی و مردم‌سالاری حکم می‌کند که باید زمینه را برای مشارکت بیش از 70 درصد مردم در جریان انتخابات و سایر مظاهر تصمیم‌گیری فراهم کنند. این در حالی است که میزان مشارکت مردم امریکا در انتخابات کنگره در دوره‌های قبلی به ترتیب 8/37، 1/37، 37، 4/36، 8/38 و 5/36 درصد بوده است و درصد مشارکت آنان در انتخابات ریاست جمهوری در دوره‌های قبلی به ترتیب 8/56، 3/55، 3/51، 1/49 بوده و بالاترین میزان مشارکت، رقمی حدود 60 درصد را نشان می‌دهد که به 47 سال پیش (سال 1968) مربوط می‌شود! همچنین مشاركت مردم فرانسه در انتخابات پارلماني سال 2007، 43/43 و در سال 2002، 25/47 بوده است. در همین راستا، روزنامه USA Today و دانشگاه سافلوک در بوستون (در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2012 آمریکا) اقدام به انجام پژوهشی کردند که نشان می‌داد 58 درصد کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند، معتقدند که آرای‌شان هيچ تاثيری در سرنوشت آنها ندارد. در واقع کشورهایی که با تکیه بر تکنولوژی و روش مدیریت خود، بیش از 90 درصد امور جهان را کنترل می‌کنند و نظم می‌بخشند، نمی‌توانند نظم لازم در تصمیم‌گیری را به نحوی که متناسب با فلسفه دموکراسی باشد، تأمین نمایند که این به‌معنای بی‌اعتمادی مردم این کشورها به حاکمان است زیرا مردم امریکا و انگلستان و فرانسه و... در طول سال‌های متمادی با حجم عظیمی از دروغ و فریب از سوی سیاستمداران خود مواجه شده‌اند.

 

4. پایمال‌شدن شرافت انسانی در دموکراسی، به‌دلیل قرارگرفتن آرای عمومی در مکانیزم عرضه و تقاضا و خرید و فروش آن در فرهنگ تحزب

 

زمانی که دموکراسی به تازگی در عرصه سیاست وارد شده بود و هنوز بقایای فرهنگ فئودالیته و خوانین به چشم می‌خورد، آرای مردم در روستاها و شهرهای کوچک به نحو واضح و آشکاری مورد خرید و فروش قرار می‌گرفت. اما امروزه و پس از گذشت سالیان دراز از فراگیری فرهنگ دموکراسی در کشورهای پیشرفته، خرید و فروش آرا شکلی مدرن و پیچیده به خود گرفته است. زیرا درون حزب جریانی از تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی شکل می‌گیرد تا یک کاندیدا از سوی این حزب برای شرکت در انتخابات معرفی شود اما آیا عقلانیت بر این روند حاکم است؟! آیا شجاع‌ترین و دانشمند‌ترین و بااخلاق‌ترین عناصر به‌عنوان نماینده حزب معین می‌شود؟! یا با تنازع و تکالب بر سر دنیا باعث می‌شود تا آرای درون‌حزبی مورد خرید و فروش قرار گیرد؟ در واقع خرید و فروش رأی در جلسات تصمیم‌گیری به یک فرهنگ در کشورهای غربی تبدیل شده و هیچ جلسه‌ای نیست که خالی از این وضعیت باشد و لذا احزاب در دنیای امروز شرکت‌های سهامی هستند که در عرصه سیاست به فعالیت مشغول‌اند. یعنی همان‌گونه که در یک شرکت تولید کالا با تفکیک مدیریت از مالکیت و تبدیل مالکیت به سهم، اختیارات مالکان 49درصد از سهام به نفع مالکان 51درصد از سهام حذف می‌شود، آرای مردم نیز به سهام حزب در پارلمان و کابینه تبدیل شده و در معرض خرید و فروش و بده‌بستان‌های سیاسی واقع می‌شود. به‌عبارت دیگر آزادی مردم در انتخاب و آرای آنان در تصمیم‌گیری برای جامعه که جزئی از هویت آنان است، وارد مکانیزم عرضه و تقاضا شده و مورد معامله قرار می‌گیرد و در نتیجه، شرافت از جامعه رخت بر می‌بندد؛ زیرا شرافت چیزی جز رعایت تناسبات هویتی و انسانی نیست.

 

5. جاذبه اخلاقی نظام جمهوری اسلامی و مردم‌سالاری دینی، علت برخورد خشونت‌آمیز دموکراسی غربی با ملت ایران و آزادگان جهان و از بین‌رفتن اعتبار تئوری تولید قدرت مادی در میان افکار عمومی

 

به‌دلیل همین روند کثیف و فاجعه‌آمیز است که رفتار نظام جمهوری اسلامی در پی‌ریزی مردم‌سالاری دینی همراه با اخلاق و شرافت و مذهب، انسان‌های آزاده را موج‌موج به‌سوی خود جذب کرده و باعث شده تا تمدن غربی از مبنای خود عدول کند و نهضت‌های مردمی را که پس از انقلاب اسلامی بر ضد دموکراسی غربی به وجود آمده، به شدیدترین وجه و شنیع‌ترین شیوه‌ها سرکوب نماید و مجدداً لشگرکشی به کشورهای مختلف مانند افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبی و... را در دستور کار خود قرار دهد و با جنایات جدید خود در لبنان و فلسطین، وحشی‌گری را به اوج برساند. حال آیا این لشگرکشی‌ها برای تأمین دموکراسی و حمایت از تصمیم مردم و مشارکت عمومی و دفاع از حاکمان منتخب بوده است؟! یا همزمان با سردادن شعار صلح، بازارهای بزرگ برای فروش میلیاردی تسلیحات خود پدید می‌آورند؟! حتی در کشوری مانند عراق که به ظاهر از آن عقب‌نشینی کرده‌اند، زیرساختی امنیتی اطلاعاتی را طراحی کرده‌اند که نتیجه آن، چیزی جز انفجارها و کشتار روزانه مردم عادی نبوده است. علاوه بر این رفتار سبُعانه، با رسانه‌های خود مرتباً کشورهای دنیا را به نسل‌کشی و تخریب زیرساخت‌ها و نابودی استقلال‌شان تهدید می‌کنند تا هیچ ملتی جرأت ورود به مسائل دفاعی و امنیتی را ــ که تأمین‌کننده جریان مظالم آنها در دنیاست ــ پیدا نکند. پس از این ارعاب همگانی، همه کشورها را وادار می‌کنند تا با نیرو و تجهیزات نظامی خود در جنگ‌هایی که ابرقدرت‌ها لازم می‌بینند، مشارکت نمایند. حال اگر صاحبان این تمدن، ادعای دموکراسی و آزادی و مشارکت عمومی را مطرح می‌کنند، باید برگزاری یک رفراندوم جهانی را بپذیرند تا از این طریق، تمامی مردم دنیا نظر خود را درباره سبک زندگی غربی در عرصه «تولید قدرت» و «تولید تصمیم» بیان کنند و معین نمایند که آیا می‌خواهند تحت نظامات مادی به زندگی ادامه دهند یا مایل به حیات در یک نظام انسانی هستند. اما با توجه به این حجم از جنایت و اسارتی که عموم مردم دنیا با آن درگیر هستند، محال است که ابرقدرت‌های جهان در این رفراندوم بتوانند آرای عموم را به خود جلب کنند و لذا اجازه نمی‌دهند پیشنهادی از این جنس در مقابل افکار عمومی جهان قرار گیرد.

 

پس توجه به واقعیت‌ها و تجارب عینی و آمار و اعداد و ارقام منتشره نشان می‌دهد که دموکراسی و سبک زندگی غربی در عرصه سیاسی، به‌سوی اضمحلال پیش می‌رود و شکستی قطعی انتظار آن را می‌کشد؛ زیرا امریکا و اسرائیل به‌عنوان محور تصمیم‌گیری‌های سیاسی در منطقه و جهان، همراهی وجدان عمومی بشریت را از دست داده‌اند و به اعمال جنون‌آمیزی روی آورده‌اند که هیچ انسانی حاضر به پذیرش آنها نیست. البته تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، سکوت خبری و تحلیلی باعث شده بود که جهان در ظلمت حاصل از جنایات قدرت‌های بزرگ غوطه‌ور شود اما اهتزاز این پرچم الهی، وجدان بشریت را بیدار کرده و با شکست سیاست‌ورزی غربی، جاذبه مردم‌سالاری دینی در برابر جهانیان قرار گرفته است. لذا در صورت فراهم‌شدن شرایط برای تحقیقات میدانی پیرامون میزان مخاطبان رسانه‌های ایرانی در جهان، قطعاً اعداد اعجاب‌برانگیزی به دست خواهد آمد.

 


[1]. البته اراده و تصمیم انسان، بر مقولاتی مانند کالا و تکنولوژی یا محیط فرهنگی و شناخت اجتماعی و... حاکم است؛ اما از آنجا که سبک زندگی غربی «اقتصادمحور» است، نقد این شیوه از حیات نیز از مباحث اقتصادی و فرهنگ متناسب با آن آغاز شد.

[2]. سوره إسراء، آیه 81.

-------------------------------------------------

مطالب مرتبط:

جلسه هفتم/ «سبک زندگی غربی در عرصه فرهنگ» در هماهنگی کامل با «سبک زندگی غربی در عرصه اقتصاد» عمل می‌کند/ تئوری تولید اطلاع»، ابزار فرهنگ‌سازی برای آیین دنیاپرستی در تمدن غربی است

جلسه هشتم/ «فسادهای مافیایی» به‌عنوان لازمه‌ قهری سبک زندگی غربی پذیرفته شده است/ هنگامی که «دنیاپرستی» مبنای یک جمع قرار بگیرد، سازماندهی اشقیا ضرورت پیدا می‌کند/ تمامی اخلاق رذیله نقش لجستیک برای توسعه دنیاپرستی دارد

جلسه نهم/ مؤمنین نباید در مقابل کارآمدی غربی به انفعال بیفتند/ باید به سمتی حرکت کنیم که قبل از ظهور کارآمدی‌های بالاتر در مقایسه با دستاوردهای سبک زندگی غربی بروز پیدا کند

جلسه دهم/ مقوله «مُد» نباید ساده انگاشته شود/ مُد به تمامی شئون و عرصه‌های حیات تعمیم یافته است/ در سبک زندگی غربی، اگر شهوات انسان ارضا نشود توانایی لازم برای فعالیت‌های سطح بالا و انجام تحقیقات جدید پیدا نمی‌شود



-